از پول‌بازانِ بی‌ریش تا پول‌پاشانِ ریشو

حساسیت نسبت به جولانِ تاجران سیاست‌باز در تبریز، اتفاق مبارکی‌ست. این حساسیت، اگرچه با تاخیر برانگیخته شده، بازهم غنیمت است. این حساسیت اما نباید منحصر در یک تیپ از تاجران و پول‌بازان باشد. اگر دلیل حساسیت ما به این تیپ خاص از پول‌بازان، دست‌اندازی بی‌حساب و کتابشان به همه چیز و درنوردیدنِ مرزهای علم و فرهنگ و تربیت و... به پشتوانۀ پول است، دقیقاً با همین منطق، باید نسبت به سایرِ تیپ‌های پول‌باز هم حساس باشیم. ساده‌اندیشی‌ست که صرفاً تیپِ بی‌ریش و فُکلیِ تاجران را آفتِ جامعه بدانیم و تیپِ ریشو و متظاهر را به حال خود رها کنیم. این دو تیپ، دقیقاً دارند یک پروژه را پیش می‌برند: «پول‌مالی کردن همه‌چیز و همه‌کس»! بی‌ریش‌ها پشت دغدغه‌های شیک و شبه‌مدرن پنهان می‌شوند و ادای مصلحانِ روزاندیش را درمی‌آورند. ریشوها، نقاب شبه‌دینی به صورت می‌زنند و در مقام یک خیّرِ دست‌ودل باز، خاکِ دین و آیین و فرهنگ و ارزش‌ها و... را به توبره می‌برند. هر دو، پول می‌پاشند و اعتبار و احترام و منزلت می‌خرند. یکی محبوبِ سکولارها و تکنوکرات‌ها می‌شود و دیگری، صدرنشینِ مجالس دین‌مداران! امروز که فحش‌خورِ بی‌ریش‌ها و فکلی‌ها مَلس است، یادمان نرود که پول‌پاشانِ ریشو هم برادرانه! در حال گند زدن به داشته‌های اعتقادی و ایمانی ما هستند. هر دو را دریابیم.

شما هم شنیدید؟

دانشجویان #دانشگاه_سهند تبریز، در نشست خبری خود با موضوع گزارش وضعیت کارگران #شرکت_واحد_اتوبوسرانی_تبریز، فایل صوتی مصاحبه‌شان با مدیرعامل این شرکت را منتشر کردند؛ نمی‌دانم چه تعداد از مسئولان شهر، این پاسخ را شنیده‌اند، اما یقین دارم که حتی اگر هم می‌شنیدند، اتفاق خاصی نمی‌افتاد. مرادم از اتفاق خاص، چیزی در حد #آرزوی_مرگ است!
خیلی سخت‌گیرانه است؛ نه؟
مگر آقای مدیرعامل چه گفته که تاوانِ شنیدنش، آرزوی مرگ باشد؟
بخوانید:

🔹«وقتی کارگر، خودش راضی‌ست با ۷۰۰ هزار تومان حقوق ماهانه کار کند، آن‌وقت ما بیاییم به او بگوییم باید طبق قانون کار‌حقوق بگیری؟! او خودش می‌گوید من به ۷۰۰ هزار تومان راضی‌ام. بعد ما بیاییم به او بگوییم باید برای ۲ میلیون کار کنی؟! او خودش راضی‌ست.»

این حرف یعنی اینکه پول داریم ولی به کارگر نمی‌دهیم، چون کارگر را چه به این توقعات! همان ۷۰۰ هزار هم از سرش زیادی‌ست!
برای فهم عمقِ فاجعه، به یاد بیاورید که این حرف را یکی از مدیران #جمهوری_اسلامی زده.

🔸مدیرعامل سابق شرکت واحد تبریز هم، چند سال پیش، در پاسخ به اعتراض مشابه به دستمزدهای ناچیز کارگرانش گفته بود:
«این‌ها که امروز دستمزدشان ۵۰۰هزار تومان است، اغلبشان مستمری‌بگیران کمیته‌ی امداد و بهزیستی هستند که مستمری‌شان ۱۵۰هزار تومان بود. ما داریم بیشتر از کمیته و بهزیستی به اینها می‌دهیم. چرا می‌خواهید با اعتراضتان، نان این بیچاره‌ها را آجر کنید؟»
آن‌روز، این حرف‌ها را شنیدیم و دق نکردیم.
چرا باید دق می‌کردیم؟
چون مدیرعامل سابق، به سابقه‌ی جبهه و جنگ و خادم‌الشهدایی شهره بود!

🔸رونوشت به:
امام جمعه‌ی شریف
استاندار محترم
نمایندگان مجلس
اعضای شورای شهر
روحانیت
انقلابی‌ها
و...

مرغِ همسایه


اخیراً برای حل مسئلۂ حاشیه‌نشینی در تبریز، ایده‌ای مطرح می‌شود که نیازمند تأمل است. ایده این است: دولت، از اراضی ملی برای ساخت و ساز اختصاص دهد. یک شرکت ساختمانی از ترکیه بیاید و در تبریز ساخت و ساز کند. بخشی از مسکن‌های تولیدشده را خود بردارد و بخشی دیگر را برای جابجایی حاشیه‌نشین‌ها در اختیار دولت و شهرداری قرار دهد.

این ایده، زیر پوشش «جذب سرمایه‌گذاری خارجی» طرح می شود و طرفدارانی هم در بین مسئولان اجرایی دارد. شهردار و جمعی از اعضای شورای شهر تبریز از اعلام آمادگی یک شرکت خبر می‌دهند. مدیرکل راه و شهرسازی استان هم از شرکت دیگری که آن هم ترکیه‌ای‌ست حرف می‌زند.
به نظر می‌رسد با توجه به گرایش شدید مسئولان به چنین ایده‌ای، دیر یا زود بالاخره یک شرکت ترکیه‌ای وارد تبریز شود تا ساخت و ساز کند!
فارغ از همۂ جوانب فنی و مالی و... سئوالی که باید پاسخ داده شود این است که اساساً چرا چنین پروژه‌هایی را نمی‌‌توان به شرکت‌های ایرانی واگذار کرد؟ توان مهندسی‌اش را ندارند یا سرمایه‌اش را؟
اگر خارجی‌ها مزیت‌های اختصاصی دارند آن مزیت‌ها چیست؟
کارشناسان و ناظران و رسانه‌ها، نباید از کنار این ایده به سادگی عبور کنند.

فاعلان فساد و عاملان فساد!

#محتکر یا #گرانفروش یا هر کس که به نحوی در شرایط موجود تخلفی مرتکب می‌شود، معلولِ شرایطِ فسادزاست یا علتِ فساد؟
مجازات اینها، جای خود دارد. اما تقلیل همۀ ماجرای ماههای گذشته به تخلف محتکر و گرانفروش، انحراف در تبیین درست قضیه است.
آن احتکار، آن گرانفروشی، آن رانت‌خواری و... همه در یک بستر عینی و آماده، امکان تحقق دارند.
سئوال اینجاست که آیا مفسدان، این شرایط عینی را خود برای خود مهیا می‌سازند یا از شرایط مهیاشده توسط دیگران بهره می‌جویند؟
ممکن است گاهی، مفسدان بتوانند چنین بستری را برای خود بسازند، اما عجالتاً بستر و امکانِ اخیر، قطعاً توسط دیگرانی در ساختار رسمی ایجاد شده است؛ آن هم آگاهانه و نیتمدانه و با پیش‌بینی.
اگر چنین وضعیتی را نامطلوب و کژرفتارهای پیش آمده در ساحت اقتصاد و معیشت را «فساد» می‌دانیم، عدالت حکم می‌کند که علاوه بر #فاعلان_فساد، #عاملان_آگاه_فساد هم مجازات شوند.

کمونیست‌ها!

فاز اخیرِ گروهی منتسب به حزب‌الله، هجومِ کور و کودکانه و مضحک است به #عدالتخواهی؛ چگونه؟ با پیش کشیدن مفاهیمی مانند مارکسیسم و کمونیسم و این جور چیزها! [اگر چه حتی تفاوت کمونیسم و کمونیست را ندانند]

این ذهن‌های نارَس، که از همۀ دنیای مفاهیم سیاسی جز #کمونیسم را نشنیده‌اند و فکر می‌کنند با استعمالِ راه‌به‌راهِ این‌جور مفاهیم خواهند توانست بی‌مایگی و بی‌سوادی خود را رنگ کنند، ناتوان از فهم عدالتخواهی، برای تظاهر به چیزدانی، هر ندای عدالتخواهانه‌ای را به کمونیسم نسبت می‌دهند و ساده‌لوحانه، هر منتقدِ اشرافیتی را کمونیست می‌نامند!
اینها برای جا انداختن برچسب ناشیانۀ کمونیسم، نقد به روحانیت را هم پیش می‌‌کشند تا سوژۂ خود را هرچه بیشتر تحت فشار قرار دهند. می‌گویند نقد فلان روحانیِ اهل تجمل، نشانۀ گرایش فرقانی است. و طُرفه اینکه هیچ تمایزی هم میان کمونیسم و اندیشۀ فرقانی قائل نیستند...
بیچاره‌های بی‌چاره، که روزگاری تبدیل شده بودند به ربات‌های بی‌مغزِ افشاگرِ این‌ و‌ آن و از قِبل به اصطلاح افشاگری، از مُشتی آدم پوچ باج می‌ستاندند، حالا هوای اندیشه‌ورزی کرده‌اند و ساده‌ترین راه برای باسوادنمایی، چپاندن چندتا اصطلاح مانند کمونیسم و فرقانیسم، در متن‌های بی‌سروته‌شان است.
بیچاره‌تر از این‌ها، واژگان و مفاهیمی هستند که توسط این جماعت، استثمار می‌شوند.

جنابعالی؟!

آقازادۂ یکی از مهمانان برنامۂ تلویزیونی #مطالبه همراهش بود.
برنامه که تمام شد، رو به من گفت: «می‌توانم انتقادی از #شما بکنم؟»
گفتم: «بفرمایید...»
گفت: «شما چرا مهمانتان را با ضمیر شما خطاب می‌کنید؟ چرا از عبارت #جنابعالی استفاده نمی‌کنید؟ البته این انتقاد به‌خاطر پدر خودم نیست ها...»
گفتم: «به چند دلیل؛ اولاً شما، ضمیر جمع است و کاملاً محترمانه. ثانیاً در یک گفتگوی یک‌ساعتۂ چالشی امکان کنترل این قبیل مستحبات نیست. ثالثاً معتقدم اگر من به ایشان جنابعالی بگویم، ایشان هم باید بنده را جنابعالی خطاب کند. رابعاً ملت و مملکت و انقلاب، با هزار و یک مسئله درگیر است آن وقت شماها در قید الفاظ و تشریفات کلامی گرفتارید؟»
نمی‌دانم آن بنده خدا از استدلالم قانع شد یا نه، اما یقین دارم که بخش مهمی از فکر و خیال و ذهن و دل مدیران و صاحب‌منصبان را چنین مشغله‌های پوچ و پوکی اشغال کرده.
گرفتارند و گرفتارمان کرده‌اند.

پیامبرانِ جدیدِ سرمایه!

تبریز را هم پیامبرانِ جدیدِ سرمایه می‌گردانند.
شهر، رامِ آنهاست. باقیِ آدم‌هایی هم که خلعتی بر تن دارند و بر مسندی نشسته‌اند، بدانند یا ندانند، مستقیم یا غیرمستقیم، دارند در میدان آنها و برای آنها بازی می‌کنند.
همه‌جا، مصالحِ مطلوب آنها مراعات می‌شود. چون سرمایه دارند!
رسانه‌ها را به انحطاط کشانده‌اند.
لشکری از جوان‌های جویای نام و نان را به خدمت گرفته‌اند تا نقش شعبان بی‌مخ‌هایِ پشتِ کامپیوترنشین را برایشان بازی کنند.
بندگان زرخریدی دارند که حاضرند برای تأمین و تضمینِ مطامعِ اربابانشان، هر پرده‌ای را بدرند و هر حریمی را خدشه‌دار کنند و هر حقی را پایمال.
درگیری و ناسازگاری با این پیامبرانِ کذایی، بزرگترین تکلیف خداپرستان است!
کجاست حزب‌اللهِ بی‌لکنتِ معامله‌ناپذیرِ حق‌مدارِ عافیت‌ستیزِ شهادت‌طلب؟

حوزۀ سکولار؟

بخشی از برخوردهای پرخاشگرانه با طرح مسئلۂ «حوزه، مرکز سکولاریسم» ناشی از برداشت عامیانه و سطحی از مقولۂ سکولاریسم است. سالهاست که در نشست‌و‌برخاست‌های شبه‌علمیِ متدینین و انقلابی‌ها، با ساده‌سازیِ مفهوم «سکولاریسم» صرفاً معنای برآمده از ادبیات مسیحی آن را (جدایی دین از سیاست) تکرار می‌کنند و جز این معنا، در ذهن عموم، چیزی رسوب نکرده است.
هم از این روست که وقتی گفته می‌شود حوزه هم می‌تواند سکولار باشد،  برنمی‌تابند و بر آن حمله می‌برند.
در تصور عامیانه، «حوزۂ سکولار» در برابرِ «حوزۂ سیاسی» قرار دارد و روشن است که حوزه‌های ایران، غیرسیاسی نیستند و از ابتدا تا انتهای سال، کنش‌های سیاسی از خود نشان می‌دهند! نشانه‌ها و نمادهای سیاسی، در حوزه‌ها موج می‌زند. موضع‌گیری‌های آشکار سیاسی از سوی بزرگان حوزه مشاهده می‌شود و...
بله؛ به این معنا، حوزه، سکولار نیست. اما مسئله این است که این تلقی از مفهوم سکولار، به همان اندازه سطحی و نابسنده ا‌ست که آن معنا از حوزۂ سیاسی و سیاست.
حسن رحیم‌پور، با طرح مجدد مسالۀ حوزۀ سکولار، به توسعۀ فهم ما از مفهوم سکولاریسم کمک کرده است.

فسادِ پارتی و فساد چارتی!

چه فرقی می‌کند فلان مدیر شهری در پارتی شبانه بوده باشد یا بهمان زرسالار در ویلایش بساط رقص برپا کرده باشد؟!
وقتی فساد ناشی از مدیریتِ بی‌حساب‌وکتابِ همین قماش تا خرخرۂ شهر بالا آمد و دامن دهها مدیر و عضو شورا را گرفت و فریادی از جایی بلند نشد، چه جای مرثیه‌سرایی برای بزم‌گردی و شب‌نشینی؟
شاخک‌ها همچنان به پشت پرده حساس‌تر است تا روی پرده. همچنان مسئلۂ بزم و عیش و طرب، بزرگتر و ویرانگرتر از هر مسئله‌‌ای، حتی مناسبات فسادزا تصور می‌شود.
کاش یک‌صدمِ این آه‌و‌فغان‌هایی که برای پارتی و مجلس رقص بلند شده، برای مادرفسادهای چارتی و آشکار بلند می‌شد.
اگر حتی دغدغۂ اخلاق داریم باز هم باید با چشمه‌های فساد و روابط فسادزا بجنگیم.
تبانی و منصب‌فروشی و بسط قدرت و سلطه و در یک کلام «شهوت قدرت» است که تمام مرزهای اخلاق فردی و اجتماعی را فرومی‌پاشد.
وقتی چنین جابجاییِ نابجایی در مراتب فساد رخ داده، بدیهی‌ست که  می‌شود دهان ظاهربینان را با چند میلی‌متر ته‌ریش و یک چفیه بست!

🔻پی‌نوشت:
نگویند که ما داریم فساد اخلاقی را کوچک می‌شماریم، که پاسخش روشن‌تر از روز است.

تحدّیِ بدقواره!


عدم اعتدال دقیقاً یعنی همین که به پشتوانۀ سلسلۀ کَر و کورِ تبلیغاتچی‌ات، ذهنِ مردمت را خسته کنی و دلِ آنها را بلرزانی و افیونِ تسلیم را در لفافۀ تدبیر بپیچی و به خوردشان بدهی و بر هر چه عنصر قدرت ملی است، بتازی و سرمایۀ اعتماد عمومی را با اندیشۀ فرسودۀ نوسرمایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داری بفرسایی و آنگاه که پُشتِ کشورت را از انرژی و امید تخلیه کردی، شروع کنی به داد و هوار و «هل مِن مبارز»خوانی و خطابه‌های زورکی در فضیلتِ مقاومت و رذیلتِ تسلیم!

این تحدّیِ بدقواره و مقاومت‌ستاییِ قناس را نیز باید روی همان پیوستارِ قدیمی کدخداباوری دید. این نیز در نهایت به تقویت همان ایدئولوژی خواهد انجامید!

دستگاه تحلیلیِ تخریب‌شدۂ ملی را نمی‌شود با دستانِ لرزانِ نوسرمایه‌داران و نواصولگراها ترمیم کرد. این جماعت، هر چه بیشتر این دستگاه را دستکاری کنند، بیشتر موجب تحقیر ملی می‌شوند!